معنی نت بوک
حل جدول
رایانه همراه
لغت نامه دهخدا
بوک. [ب َ] (ع اِ) اول بوک، اول مرتبه یا اول چیزی. یقال: لقیته اول بوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
بوک. (ع اِ) در سوریه امروز، مغازه ٔ بزرگ را گویند. (دزی ج 1 ص 129).
بوک. (صوت) بود که و باشد که، در هنگام تمنا اظهار کنند و در عربی عسی و لعل گویند. (آنندراج). مخفف بود که و باشد که، باشد. کلمه ٔ تمنا است و بعربی عسی و لعل گویند. (برهان). کلمه ٔ تمنا که در مقام آرزو استعمال کنند مانند لیت و لعل در تازی... کلمه ٔ بوک و مگر را در تمنا بسیار استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء). بوکه. بودکه. کلمه ٔ تمنی. کاشکی. کاش. (فرهنگ فارسی معین): نقل است که دو بزرگ دین بزیارت او درآمدند هر دو گرسنه بود. با یکدیگر گفتند بوک طعامی بما دهدکه طعام او از جایگاه حلال. (تذکره الاولیاء عطار).
چونکه بر بوک است جمله کارها
کار دین اولی ̍ کز این یابی رها.
مولوی.
تو هم ابن یمین بر این میباش
مگذران عمر خود به بوک و به کاش.
ابن یمین (از آنندراج).
|| مگر که کلمه ٔ استثنا باشد. (برهان) (آنندراج). کلمه ٔ استثناء بمعنی مگر. (ناظم الاطباء). شاید دیگر. (غیاث). کلمه ٔ استثناء. مگر. (فرهنگ فارسی معین): عجب در مثال دنیاوی به احتمال خود را در خطر می اندازی که بوک در آخرتی چرا نمی یاری انداخت که بوک. (کتاب المعارف). رجوع به بوک و مگر شود. || (اِ) امید. (فرهنگ فارسی معین).
بوک. (ع اِ) آتش گیره. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || جایی یا چاهی که در آن غله پنهان کنند. (ناظم الاطباء):
غله کردی به زیربوک نهان
چون نرانند بوک بر سر تو.
طیان.
|| ترجمه ٔ فرض هم هست. (برهان) (آنندراج). واجب و فرض الهی. (ناظم الاطباء).
بوک. [ب َ] (ع مص) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله ٔ گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مانند آن تا آب برآید. || گائیدن زن را. || مشتبه و شوریده شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || شوریده شدن رأی قوم پس نیافتن مخرج از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || فربه شدن شتر. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
نت
نت. [ن َت ت] (ع مص) پرباد گردیدن منخرین و منتفخ شدن آن از خشم. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). نتیت. (معجم متن اللغه). رجوع به نتیت شود.
نت. [ن ُ] (فرانسوی، اِ) نوت. یادداشت. تذکره.تبصره. || الفبای مخصوص موسیقی که تعدادشان هفت تاست. نشانه هائی که بوسیله ٔ آنها اصوات موسیقی را نشان دهند. (از فرهنگ فارسی معین). نوتها روی پنج خط موازی افقی که به خطوط حامل موسوم است، نوشته می شوند و عبارتند از: دو، رِ، می، فا، سُل، لا، سی.
فرهنگ عمید
باشد که: بر بوکومگر عمر گرامی مگذارید / خود محنت ما جمله ز بوکومگر آمد (انوری: ۱۴۰)،
کاشکی: تو هم ابنیمین بر این میباش / مگذران عمر خود به بوک و به کاش (ابنیمین: ۶۰۰)،
مگر،
شاید،
گویش مازندرانی
از اصوات، صدای جوجه ی پرندگان در شب، ساکت، آرام، صدای...
فرهنگ معین
واژه پیشنهادی
کافی نت
فارسی به عربی
موضوع
ترکی به فارسی
خالص
معادل ابجد
478